سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

ترس

ترسم به "می" گساری رسید


تا تو را دید


دائم الخمر شد بیچاره


یک بار در آن بار همیشگی


آنقدر خورد که بالا آورد


تمام پیکهای "نم" گرفته را


 "نم" گرفت


از خود تهی شد و به هیچ رسید


بعد از آن نمیترسید از تو


خود را انکار میکرد


و دیگر دلی نداشت که به تو بدهد


سرخورده شد و دوباره "میترسید"


و باز هم در همان بارِ خماری تو بود


خواست خود را رها کند


نتوانست؛ ترسید


خودش ماند 


 و یک عمر اسیری


در خماری "می" "ترسم" ها 


23/11/89

قهوه سرد

دو قاشق. مثل همیشه.. انگار چیزی عوض نشده. همه چیز مرتبه.تو روبروم نشستی و بهم زل زدی. سکوتت اما،آرامتر شده.نمیخوای سکوتم شکسته بشه.فقط این صدای ضربان انتظار لعنتی! سنگ میزنه به این سکوت شیشه ای.کلافه شدیم.آه میکشی.باز یه قاشق، دو قاشق.هم زدیم. که حداقل دو فنجون داغ مقابل هم، تلختر از این نمونه.دانه های سکوتمون، یکی یکی توی فنجون پر از کلافگی و تلخیِ این دقایق، حل شد.تو هنوز آرام نشستی. مقابل من. و  قهوه روبرویت، سرمای یک جسد را به خود گرفته...

سه گانی ها

1-((برف))

آب شد از خجالتِ بهار

آخرین پرنده ی سپیدِ نشسته بر درخت

تنها یادگار پیرِ زمستان

 

****************************

 

2- ((ماقبل نحس))

ساعت، زمان،پایان

اینجا همه چیز به 12 ختم میشود

این عدد ما قبل نحس

 

****************************

 

3-((طوفان))

با نعره هایی مهیب

شجاعت را می رباید

طوفان سرکش رمستان

 

****************************

 

4- ((زن))

میخواستند

زن را هم "آدم" کنند

"حوا" فریب نمیخورٍَد...

 

****************************

 

5- ((درخت))

یک درخت

با طنابِ خشن، حلق آویز شده

اینجا نبرد آهن و گندم برپاست...

 

****************************

 

6-((ورود ممنوع!))

ورود ممنوع!

اینجا سایه ها ایستاده اند

گویی بر "دارِ زمین" بافته شده اند...

 

****************************

 

7) 

در این کشتزار

خورشید با طناب دار طلوع میکند

قبل از سرود فجر

 

****************************

 

8-((سهم من))

دو کشتی شکسته

در طغیانوس اشک

سهم من از دریایی بودن تو

 

****************************

9-((اشک یخ زده))

سهم من از برف امسال

قطره اشکی بود که از نگاه سرد تو

یخ زد...

****************************

10-((دیوار))

دیواری نشان دهید

تا از روی آن بپرم

و فرار کنم از این دارالمجانینِ گرد


24/10/89


پنجره

باید از دو پنجره مات و غبار گرفته من

به خود نگاه کنی

همانها که خاک میخورد

با هر نفس تو

 

تو باران میشدی و

"چک چک"

آنقدر اعتراض میکردی 

که ترک بر میداشت

و تو به قصد شکستن میامدی

 

آخر مرا

غرقه در این باران پرتازیانه ات

رها کردی

با پنجره ای شکسته

که هر نگاهی به آن سرک میکشد....

 

3/11/89



سمفونی سکوت

توسط Amir Kashkooli‏ · شنبه

تو با زمان میروی


من خیره نگاه میکنم


به ساعت


که تنگ در آغوشم گرفته اینبار


میشنوم 


ضربان گامهایت را


این سمفونی سکوت


که تیک میزند


بر صدای آخرین شکستنم


و از من چه ارزان میخرد


آخرین دانه انتظارم را/


تنها درخت تاک مانده بر این زمین...

9/11/89