سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

پنجره

باید از دو پنجره مات و غبار گرفته من

به خود نگاه کنی

همانها که خاک میخورد

با هر نفس تو

 

تو باران میشدی و

"چک چک"

آنقدر اعتراض میکردی 

که ترک بر میداشت

و تو به قصد شکستن میامدی

 

آخر مرا

غرقه در این باران پرتازیانه ات

رها کردی

با پنجره ای شکسته

که هر نگاهی به آن سرک میکشد....

 

3/11/89



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد