باید از دو پنجره مات و غبار گرفته من
به خود نگاه کنی
همانها که خاک میخورد
با هر نفس تو
تو باران میشدی و
"چک چک"
آنقدر اعتراض میکردی
که ترک بر میداشت
و تو به قصد شکستن میامدی
آخر مرا
غرقه در این باران پرتازیانه ات
رها کردی
با پنجره ای شکسته
که هر نگاهی به آن سرک میکشد....
3/11/89