سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

صحنه جرم


خط های ممتد را می گیرم

شبیه یک کاراگاه/ به دنبال سرنخ های جرم

درست وسط خیابانی

که رد سفید کفشهایت/ شهادت داده اند:

"روی زمین کشیده شده ایم!"


قربانی صحنه سازی کدام تازه کار شده ای

که برای روزنامه های صبح فردا/ نامفهوم ...

چه فرقی می کند 

اینها ریل قطار باشند

به مقصد تو،

یا کسی...جایی...

اطراف این سطرها

تو را خاک کرده باشد...؟


لخته های نبودنت را

در گلوی این چهار راه فرو می کنند

تا حرفی/ از قبرهای روی زمین 

به آنطرف خیابان درز نکند...

یک تار مو

خاتون من، راهی به جز بی طاقتی نیست

این بی قراری ها که از ناراحتی نیست


چشمای آبی تو و "تن ها" ی ساحل

دریای آتیشم مث شنهای ساحل


دریای آتیشی که تا میشینه اینجا

تصویر جاپاهاتو که میبینه اینجا

...


یک کالبد، یک سر، و صد سودا و سوت و

می گرده تا پیدا کنه یک تار مو تو


یک تار مو و خاطرات تازه و ناب

یک تار موی تازه و یک مرد بی تاب


یک تار مو از تو و از من، قلب ِ سربار

یک تار مو روی لباس و چشمای تار


یک تار مو و صحبت "اون دیگه رفته!"

با کفشهای سایز پای تو که رفته...