سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

خیابان بیست و یک!

ابر
تمام انتظاری بود 
که هر روز
می کشیدی
و پوکه هایش را
در خاکستر لبهایت 
دفن می کردی

باد
تازه از لای موهایت گذشته بود
که یاد گرفت
بپیچد
بلرزد در خود
وقتی گیسوانی را
بی هوا لمس می کند

حالا که شش هایت
همرنگ آسمان بالای سرت شده،
- موهای شبزده ات را باد به معاشقه برده
-و زمین
قبرستانی است از خشابهای خالی شده 
از خاکستر و بوی تند خاطرات تیر خورده
از تار هایی 
که باد روی زمین رها کرده
از پوکه هایی که می افتند
تا بعدها بگویند:

"ابری که عاقبت بارید
روی شعری رگبار گرفت
که مرده بود
-درست در انتهای خیابان 21-"

پی نوشت: با نگاهی سرگردان و گیج از وقایع، خیابان بیست و یک سالگی هم به پایان رسید. درست همین امروز. میشه گفت اولین سالی بود که عزیز ترین تبریک تولد رو از دست میدم. تبریکی که هنوزم، میتونست خستگی این همه اتفاق جور واجور رو توی این یکسال از تنم بیرون کنه. اما بار بزرگی شد فقدانش، در کنار بقیه چیزایی که تا عمر دارم باید به دوش بکشم
نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:12 ب.ظ http://chat.iran-sky.ir

سلام امیر جان خوبی؟ عیدت مبارک وبلاگ خشملی داری به چت روم ما هم سر بزن . مطئنم از محیطش خوشت میاد. منتظرتما حتما بیا پس بای نمیدم که زودی بیای

زهرا دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ http://hidesmile.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااام آپم


سوال؟اینارو خودت میگی؟

سلاااااااام اومدم بخونم
آره خودم میگم.یه چیزایی مینویسم بعضی وقتا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد