سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

سکوت سپید

صدای صندلی کافه!

حفره

به بن بست که می رسی


حتی


سایه ای


که تا دیروز


دوش به دوشت قدم می زد


رو به رویت قد علم می کند


به دیوار تکیه می دهد


دست می برد


به حفره ای


 که تا دیروز


قلبش بود...

سایه

سایه ها حرف نمی زدند


اما


چراغ کنار پیاده رو


 پلک روی هم نمی گذاشت


دو....یک....


دو 

   

د  و   

   

د    و ....


 یک همیشه تنهاست

 حتی 

اگر سایه اش حرف نزند...


«چهارم بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک»

این خواب از اول هم عاشقانه نبود...

"شین"

می تواند 

لا به لای نام کسی پنهان بماند

که با شنیدنش

بی درنگ خاکستر شوی


می تواند

نام روستایی دور افتاده باشد

که در مدرسه اش

کودکی

به اژدهای گوشه کلاس

آنقدر خیره شود

تا همکلاسی هایش....
.

.
ساعت زنگ می زند

بیدار شو

این خواب از اول هم عاشقانه نبود...

پیچیده (بی شک)

گنجشک 

بی شک

گنج است!

حقیقت

کنار اسکله


 ماهیگیر/ به فکر شام شب بود


 که ماهیها


 تلخی حقیقت را 


 از زبان قلاب شنیدند...